در مراسم گرامی‌داشت محمدرضا شجریان، بزرگانِ موسیقی از او گفتند علی‌اکبر شکارچی: یک روز «شجریان» در قله آواز خواند و آهوان در دشت پراکنده شدند

در مراسم گرامی‌داشت محمدرضا شجریان، عده‌ای از هنرمندان موسیقی به شرح خصوصیات اخلاقی این هنرمند فقید، ویژگی‌های آوازی او و تعریف خاطره‌های مشترک پرداختند. در این مراسم با اجرای شهرام صارمی و مسعود توسلی، هنرمندانی چون داوود گنجه‌ای (نوازنده کمانچه)، محمد مقدسی (نوازنده کمانچه)، هادی منتظری (آهنگساز و نوازنده کمانچه)، مهدی آذرسینا (نوازنده و آهنگساز)، علی اکبر شکارچی (نوازنده کمانچه) و سعید فرج‌پوری (نوازنده کمانچه) به صحبت درباره محمدرضا شجریان پرداختند.

در ابتدای این برنامه داوود گنجه‌ای با اشاره به خصوصیات اخلاقی محمدرضا شجریان، گفت: «او یک مرد خردمند بود. شاید افراد عاقل زیادی وجود داشته باشند ولی کمتر پیش می‌آید که کسی خردمند هم باشد. خرد یک امر ذاتی است که هر کسی به  آن دست پیدا نمی‌کند. نزدیک به ۵۰ سال با ایشان زندگی کردم. همانگونه که غلامرضا تختی فراموش نخواهد شد ایشان هم هرگز فراموش نمی‌شود. استاد شجریان به مردم وابسته و برای مردم قهرمان ملی بودند.»

او ادامه داد: «منزل استاد نورعلی خان برومند (موسیقیدان) به خانه ما نزدیک بود. خیلی وقت‌ها که راننده، ایشان را می‌رساند، من استاد را می‌بردم. یک روز آقای محمدرضا لطفی (موسیقیدان) به من گفت که فردی را می‌شناسد که خیلی خوب آواز می‌خواند و خوب است او را به استاد نورعلی خان برومند معرفی کنیم. آن فرد استاد شجریان بود. روز قرار، آقای برومند همراه با او رسیدند. در آن جلسه استاد برومند از استاد شجریان خواست که قطعه‌ای را بخواند. وقتی که او از اتاق بیرون رفت، استاد برومند به من گفت «این، این کاره است، امسال باید به جشن هنر بیاید.» من گفتم که آخر او تازه آمده است. استاد برومند به من گفت، «شما نمی‌دانید. من می‌دانم که او چه گوهری است.»

این هنرمند با بیان اینکه محمدرضا شجریان در تحریرهای مخصوص خود خلاق بود، گفت: «اکنون همه می‌خواهند همانند ایشان بخوانند. ایشان پشتکار خیلی خوبی داشت. بسیار زیبا خط می‌نوشتند. به خوبی از گیاهان نگهداری می‌کرد. یک بار از ایشان پرسیدم همه این گل‌ها را خودتان کاشتید؟ گفتند «بله؛ باید از گل مراقبت کرد.»

فرج پوری نیز در بخش دیگری از این مراسم درباره محمدرضا شجریان بیان کرد: «به باور من آقای شجریان جریان سازترین، تأثیرگذارترین و محبوب‌ترین هنرمند ایرانی قرن معاصر خودش است.  استاد شجریان پس از تجاربی که به دست آورد و آموزش هایی که در حضور اساتید قدیمی  کسب کرد، به یک تشخص آوایی رسید. او توانست آواز را به نهایت و عالی‌ترین مرحله از نظر مفهومی، جنس صدا و اثربخشی بر مخاطب، برساند. او آنقدر تأثیرگذار بود که مسیری باز کرد که خیلی‌ها تحت تأثیر ایشان می‌خواندند. او مکملی از تمام اساتید قدیمی آواز و در عین حال دارای راه و روش خودش بود.»

این هنرمند همچنین با یادآوری یکی از خاطراتش با شجریان بیان کرد: «به یاد دارم حدود سال ۷۵ قرار بود در سالن نمایشگاه تهران با گروه آوا و استاد شجریان به مدت چهار شب کنسرتی داشته باشیم. شب اول مردم خیلی استقبال کردند. شب دوم باید یک ساعت جلوتر برای ساندچک می‌رفتیم. وقتی رسیدم، دیدم جمعیتی حدود ۲۰ نفر در سالن بودند که می‌گفتند ما با موسیقی مخالف نیستیم ولی با بی بند و باری مخالف هستیم. البته کنسرت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز رسمی داشت. پس از دقایقی دیدیم که در حال جا به جا کردن صندلی‌ها هستند و به ما گفتند که می‌خواهند خانم‌ها و آقایان جدا بنشینند. ولی بلیت ها قبلا به فروش رسیده بود و این کار درست نبود. برای استاد شجریان بسیار مهم بود که به موسیقی و مخاطب احترام گذاشته شود. آن روز آقای شجریان دیرتر می‌آمد. تصمیم گرفتیم به ایشان خبر دهیم. ایشان هم گفت تا یک ربع بعد خبر می‌دهند. بعد از آن گفتند که کنسرت لغو شده؛ چون با این شرایط نمی‌توانند کنسرت دهند. ما هم وسایلمان را جمع کردیم. مردم آمده بودند و و با اینکه از جریان خبردار شده بودند، روی یک بنر نوشتند که به علت کسالت استاد، کنسرت برگزار نخواهد شد.»

فرج‌پوری در پایان صحبت‌هایش درباره آثار مشترکش با محمدرضا شجریان بیان کرد: «تقریبا سه دهه همکاری و دوستی بسیار نزدیک با ایشان داشتم. آخرین همکاری ما مربوط به اثری به نام «دل بیتاب» با اشعاری از سایه و فریدون مشیری بود. این اثر به علت بیماری ایشان ضبط نشد و تنها در آخرین تور استاد در اروپا اجرا شد. استاد شجریان هنرمند بزرگ جهانی بود که با صدای ملکوتی خود برای مردم می خواند و دردهای مردم با صدای ایشان التیام پیدا می‌کرد. ایشان با هنر خود حس اندیشیدن را در مخاطبانش ایجاد کرد. دغدغه ایشان همیشه زنده کردن موسیقی ایرانی بود. همانطور که فردوسی دغدغه زنده نگه داشتن زبان فارسی را داشت.»

علی اکبر شکارچی گفت که هر کسی در یکی از سه حوزه موسیقی شعر، نواحی، دستگاهی، وارد باشد، می‌توان او را موسیقیدان نامید. استاد شجریان در هر سه حوزه کامل بود. ایشان آوازی آسمانی می‌خواند و در آواز بسیار پربار و غنی بود. او از لحاظ اخلاق و موسیقی به کمال دست پیدا کرده بود که این امر او را به سرآمد دوران بدل کرد. یکی از بزرگترین شانس‌های ما این بود که چنین فردی موسیقی کهن و جدید را پیوند زد. از کلیه آثار ایشان می‌توان تا نسل‌ها به عنوان منبع استفاده کرد. ایشان بسیار متواضع بود و منیت را از اندیشه خود تراشیده بود.

او در ادامه خاطره‌ای از محمدرضا شجریان تعریف کرد و گفت: سال‌ها پیش زنده‌یاد فرود گرگین‌پور (از نوازندگان نامی ایل قشقایی)، من، استاد شجریان، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و پشنگ کامکار را به ولایت خود به مدت یک هفته دعوت کرد. یک روز ما را برای شکار بردند و هر کداممان را با یکی از شکارچی‌ها فرستادند. یک جا یکی از شکارچی‌ها آهویی دید و گفت بنشینید. یک‌باره دیدیم استاد شجریان از یکی از قله‌ها شروع کرد به خواندن و آهو فرار کرد.

آذرسینا نیز درباره مرحوم شجریان بیان کرد: «قرار بود ایشان روی یکی از آثارم که بعدا به نام سیاوشانه منتشر شد، بخوانند. به همین جهت دو ماهی با ایشان همراه بودم. یک بار طبق معمول یک ساعت زودتر رسیدم تا بچه‌های گروه استاد برسند. صحبت استاد صُدیف رامبد (خواننده) را پیش کشیدم و گفتم که ایشان خیلی خوب می‌خوانند. استاد این صحبت مرا تأیید کردند و گفتند هر وقت لازم باشد هر سرمایه‌گذاری که نیاز باشد برای کارهای ایشان انجام خواهند داد. من این امر را به استاد صدیف منتقل کردم. استاد شجریان در آن زمان رقیب خاصی نداشت مگر صُدیف و استاد ناظری. ولی آنقدر پر بود و به موسیقی احترام می‌گذاشت که حاضر بود هر کاری برای ارتقا آن انجام دهد.»

هادی منتظری به عنوان آخرین سخنران گفت: «استاد شجریان با سوختن شمع وجودش نوری به جامعه هنر ایران بخشید که بهترین پیام آن آشنایی مردم با ادبیات بود. ایشان در دانشگاه استاد آواز من و پشنگ کامکار بود. در آن زمان من و بیژن در گروه شیدا ساز می‌زدیم. من همیشه ایشان را دوست داشتم چون همیشه خندان و شوخ بود. همیشه بیرون دانشگاه می‌ایستادم تا بیایند و ایشان را تا کلاس همراهی کنم. در کلاس نیز هر چه بلد بودند در طبق اخلاص می‌گفتند. به یاد دارم کنسرتی در دانشگاه کرمان داشتیم که بعد از آن به شهر ماهان رفتیم. استاد، عکاسی هم خیلی دوست داشت. همان روز به من و بیژن گفت برویم و بگردیم تا ایشان هم بتوانند عکاسی کنند. ولی من و بیژن بعد از نیم ساعت فرار کردیم. زیرا ایشان مدام از هر گوشه به جای دیگری می‌رفت و عکس می‌گرفت. وقتی بازگشت خندید و با لحنی طنز به ما گفتند، مثل اینکه خسته شدید؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *